در اینکه حیات و زندگى عبارتست از یک سلسله مبارزات تردیدى نیست، این مبارزات مقتضاى زندگى هر انسانى است مرد و زن در تمام جوانب حیات داراى دشمنند، و حفظ شئون زندگى بخصوص اصول و ریشههاى شخصیت بستگى بمبارزه انسان با دشمنانش دارد.
مبارزه با دشمنانى که در راه برنامههاى مادى قرار دارند با تکیه بر دانش و ابزار مادى کار سادهایست
ولى مبارزه و جنگ با دشمنان حوزه معنویت برنامهایست طاقتفرسا، اما محصولش خیر دنیا و سعادت در آخرت است.
دشمنان راه رشد و تکامل بر دو دستهاند: آنان که در نهاد بشر سنگر دارند، و آنان که در بیرون بصورتهاى گوناگون اعم از بت جاندار و بیجان جلوه میکنند، و میتوان گفت دشمنان بیرونى مظهرى از دشمنان درونى انسانند، و این دو گروه با یکدیگر رابطه مستقیم داشته، و در ریشهکن کردن فضائل انسانى سخت در تکاپویند.
نیرومندترین دشمنى که بوسیله بیداران راه خدا بانسان معرفى شه نفس است البته بهنگامیکه از حد طبیعى و مرز اصولى تجاوز کند و دچار شعله سوزنده و خطرناک هوا گردد.
در آیات و روایاتى که از لفظ نفس بعنوان خطرناکترین دشمن یاد شده منظور نفسى است که به تجاوز در تمنیات، و تمایلات و غرائز و شهوات گرفتار آمده، و بقول راغب در المفردات:
هوا عبارت از تمایل نفس است بشهوت و اصولا هوا اطلاق به نفسى میشود که گرایش به لذت خارج از قانون و قاعده دارد.
حدیثشناس کمنظیر علامه مجلسى میفرماید، تمام آنچه را نفس میل دارد یا ندارد مذموم نیست.
معیار شناخت هوا از غیر هوا خلوص است، آنجا که انسان برنامههایش را بخاطر مقاصد پست و ارضاء لذتبرى و شهوت انجام دهد هواست گرچه آن برنامه روزه و نماز و حج باشد، و اگر براى خداست حد طبیعى است گرچه بهتر خوردن و برتر پوشیدن باشد.
مبارزه با هواى نفس گرچه کار سادهاى نیست، و نیز بتمرین و ریاضت فراوان دارد، ولى اجر و مزد این جنگ چنانچه قرآن بیان میدارد از هوا اجرى برتر و از هر مزدى بالاتر و بهتر است.
رهبر بزرگ اسلام نفس را با این ویژهگى و خصوصیت در رأس تمام دشمنان بشر معرفى کرده آنجا که میفرماید: اعدى عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک: دشمنترین دشمنانت همان نفس تست که بین دو پهلویت قرار گرفته، از این روایت و نظائرش، و از برنامههائیکه جویبار تاریخ نشان میدهد استفاده میشود که نیرومندترین دشمن انسان نفس است بهنگامیکه دچار تمایلات ضد خدائى گردد.
على علیه السلام در پایان خطبه 86 میفرماید:
و مجالسة اهل الهوى منسأة للأیمان:
آرى همنشینى با گرفتاران چنگال هوا، عامل از دست رفتن ایمان است، نه اینکه خود انسان دعوت به کناره گرفتن از هوا دارد، بلکه باید از همنشینى با اهل هوا بپرهیزد، زیرا دوستى با اهل هوا همان زیانى را دارد که خود هواى نفس دارد، در خطبه 87 در بیان آثار خویشتنداران میگوید:
فهو من معادن دینه و اوتاد ارضه، قد الزم نفسه العدل فکان اوّل عدله فنى الهوى عن نفسه:
اهل تقوى منبع معارف و واقعیاتند، و نگهدارنده حیات از زلزله فساد و بدبختى، کسانى هستند که نفس را وادار باجراى عدالت کرده، و اول برنامه آنان ریشهکن کردن هوا از نفس است.
و در پایان خطبه 28 میفرماید:
و انّ اخوف ما اخاف علیکم اثنان اتبّاع الهوى و طول الامل،
از آنچه بر شما میترسم دو چیز است، دنبال کردن خواستههاى غلط نفس، و امواج خطرناک آروزهاى شیطانى. و در ابتداى خطبه 87 میفرماید:
انّ من احبّ عباد اللّه عبدا اعانه اللّه على نفسه:
محبوبترین انسان در پیشگاه الهى کسى است که خداوند او را براى تسلط بر نفس کمک کرده باشد.
در برابر حملات کوبنده و خطرناک این دشمن است که فقط سلاح تقوا و خودنگهدارى باید بکار برده شود، و بدون آن حکومت بر نفس و پیروزى بر هوا میسر نیست، و راه تحصیل تقوا تا اندازهاى در بخشهاى گذشته نشان داده شده، و در برنامههاى آینده آنچه مهم است مسئله یادگیرى موارد مصرف تقواست.
یوسف و زلیخا در برابر نفس
بوسوه میگوید مردم گمان میکنند که سعادت رسیدن بآروزست در صورتیکه وصول بآرزو بتنهائى سعادت نیست، رکن مهمتر نیکبختى اینست که شخص، اول بداند و بتواند که چهچیز را باید بخواهد و آرزو کند، آنگاه اگر بچنین خواسته و آرزوئى رسید سعادتمند شده است.
ولى اگر مصلحت خود را تشخیص نداد و بر نفس تسلط نداشت، و ارادهاش تحت اختیارش نبود چهبسا که چیزهائى را آرزو کند که زیانآور یا خطرناک باشد، سپس مطلب را دنبال میکند و توضیح میدهد و شاهدى براى مدعّایش میآورد و میگوید: زلیخا بآنچه یک زن در آرزوى آنست رسیه بود و از مال و جاه و عزت و وسائل خوشى، و کامیابى و اسباب رفاه و آسایش چیزى کسر نداشت، فقط بر نفسش مسلط نبود: بر عکس یوسف فاقد همهچیز بود و حتى وجودش هم ملک دیگرى بود، ولى زمام امور نفس را در اختیار داشت نتیجه چه شد؟ نفس زلیخا این بانوى عزیز و مجلل را بچنان بدبختى و پریشانى و بیچارگى و رسوائى گرفتار کرد که هیچ دشمنى نمیتوانست روزگار او را بدینسان تیره سازد!! اما تسلط بر نفس یوسف را به نیکنامى و نیکفرجامى رسانید و عزت و سعادت دنیا و آخرت را برایش تأمین نمود.
اینجاست که باید گفت: بشر در هر دوره و زمان براى شناختن راه صلاح و صواب محتاج دین است، و هم براى پیمودن آن راه و وصول بسرمنزل سعادت، و هرگاه از راهنمائى انبیاء و هدایت وحى الهى سرپیچى کرد کارش تباه و روزگارش سیاه شد خواه دوران جاهلیت قدیم و خواه در جاهلیت عصر علم. «1»
انسان موجودیست که در انواع نعمتهاى الهى، همچون ماهى، در دریا غرق است، آسمان و زمین، شب و روز، خشکى و دریا، جاندار و بیجان، نعم داخلى و خارجى، مادى و معنوى و ... و خلاصه همه عواملى که بعنوان لطف حق در دسترس است، تمام زوایاى زندگى را پر کرده، و هیچ نیازمندى نسبت به نیازهایش کمبود ندارد.
ولى باید توجه داشت که بموازات این نعمتها خطراتى وجود دارد که ان خطرات زائیده همین نعمتهاست، آنزمان که انسان نعمتها را در اه غیر حق بکار برد، و از این راه چهره نعمت را به نقمت مبدل کند.
کدام نعمت از آب بالاتر و بهتر، ولى همین آب که چه بلاها بسر بشر نیاورده؟ طوفان نوح که عکسالعمل هواى نفس آدمى بوده یک از آن نقمتها و بلاهاست.
غرق کشتیها، تلفات بارانهاى بیموقع و سیلآسا، طغیان رودخانهها و برخاستن طوفانها، آبهاى آلوده که هریک کشتارهاى عظیم بدنبال داشته مگر بلا و مصیبت نبوده؟
میرسیم به جانداران و جانوران از درنده و گزنده تا هم نوع خودمان انسان، انسانى که با دشمنى، جنگ، حسد، نمامى، فریب، جادو، و نیرنگ بلا بسر دیگرى آورده و حتى از دوستان و رفقا و خویشان و اقرباء بلکه همین زن و فرزند چه خطرات زیادى که متوجه آدمى نگشته.
اما در میان تمام خطرات یک خطر بسیار بزرگ و شر عظیم دیگرى باقى است، که از بزرگترین دشمنان ما بیشتر تهدیدمان میکند و آن نفس است، مبارزه با این دشمن نیرومند را پیامبر بزرگ جهاد اکبر نامیده، در اینجا توجه کنید که ضربه او چقدر هولناک است فرض کنید دشمنى بقصد مال و یا ناموس بخانه کسى میرود، صاحبخانه در راه دفاع از آنها کشته میشود، بنابر روایات اسلامى شهید است، یا دشمن انسان آدمى را میکشد در اینصورت گناه مقتول بگردن قاتل است، در این دو مورد بزرگترین دشمنىها باعث سعادت انسان شدهاند، ولى هواى نفس پس از اینکه ارضاء نشد صاحبش را وادار به خودکشى میکند، انتخارکننده بنص صریح قرآن و روایات جاودانه در دوزخ است و تا ابد گرفتار عذاب الیم، پس کدام دشمن و مزدورانش باندازه نفس اماره است؟.
اهل تقوا در مبارزه با نفس پیروزند و این پیروزى همان وعده خداست که در قرآن به بندگان داده شده و نیز به شیطان هم خطاب نموده انّ عبادى لیس لک علیهم سلطان.
بدیهى است که خداوند انسان را از شر ابلیس و دیگر شیاطین جن و انس و هم از شر نفس اماره یا به تعبیر دیگر هواى نفس حفظ میکند بشرط اینکه عبد بوظائف بندگى اقدام کرده و در پناه خدا براى مبارزه با دشمنان کسب نیرو کند. «2»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مقدمه تفسیر نوین 4
(2)- تفسیر نوین 434 نقل بمعنى